در سال ۱۹۴۸ وقتی تابلوی شرکت را به دیوار کوبیدم، این دستور کار را تنظیم کردم: «این شرکت نوپا تمام توان خود را به کار میگیرد تا استوار و پابرجا بماند. همه ما میدانیم که باید برای مدتی به کار زیاده و سود کم رضایت بدهیم. برای استخدام نیروی جدید اولویت با جوانهاست، چون نیروی تازهنفس به کار ما میآید. اینجا جای آدم چاپلوس و متملق نیست. فقط به انسانهای محترمی که قدرت تفکر دارند، اجازه ورود میدهیم. هر آنچه خلق میشود، به اندازهای قابلیتش رشد میکند؛ پس تمام همّ و غم ما این است که قابلیتها و ظرفیتهای شرکت را بالا ببریم و از هیچ شروع کردهایم، ولی تا ۱۰ سال دیگر به همهچیز خواهیم رسید ».
حراج!
خلاصه کتاب اعتراف های یک تبلیغاتچی
0 تومان
چکیده ای از مطالب مهم و کاربردی اعتراف های یک تبلیغاتچی
پیشنهاد می کنیم برای سهولت در انجام دانلود فایل ها از نرم افزار دانلود منیجر (IDM)Internet Download Manager استفاده کنید
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.